7مرداد
بنام تنهاي بي همتا سلام به همه سلام اومدم خاطره بگم خاطره يه فرشته کوچولويي که منولايق نديد زمين را لايق قدمهاي کوچولوش نديد اسمون ابي رابيشتراز من زميني دوست داشت يازده ماه زيباوپربرکت رمضان متوجه بارداريم شدم از خوشحالي اون روزم نميگم درست يه ماه پيش فقط يه چيزي اين وسط زيادي داره اتيش دلموبيشترميکنه اونم ماه توي اسمونه اخه ماه پيش همش ميخواستم به ماه نگاه نکنم ماه پيش هم ماه همينطور زيبا ودرخشان بود من نميتونستم بخوابم ماه دوس داشت نگاهش بکنم ولي من...شش مرداد ماه لک ديدم دکترشياف داد قطع شد از جام بلند هم نميشدم ساعت نه درست موقع اذان بازم خون ديدم زنگ زدم دکتر گفت اگه شديد شد برو بيمارستان اره خونريزي بود خبري ازلک نبود دنياروي سرم تيره وتار شد ماشين همسايمون راگرفتيم رفتيم بيمارستان سونو نوشت توي سونو همه چيز طبيعي بود قلب فرشته من داشت ميزد بااون خونريزي برگشتيم خونه خونريزي خونريزي....دلم داشت ميترکيد گريه ميکردم همسري ناراحت بود ساعت سه مامانم اومد بابابام رفتيم دوباره بيمارستان شديد درد داشتم چشمام سيل اشک بود رسيديم دکتربازنوشت سونو تاساعت شيش منتظربوديم دکترسونو بياد کل بدنم ميلرزيد رفتم داخل جلوي اشکام رانميتونستم بگيرم سونوکرد گفت بنويس شيش هفته وچهار روز بدون ضربان قلب مشخص دنياروي سرم داشت خراب ميشد مامانم همسرم ليرون منتظربودن من بيام بيرون وخبري بدهم بهشون گريه امونم رابريده بود هيچي نگفتم به دکترنشون دادم برگه را دکتر گفت برو بچه ميفته داشتم ديونه ميشدم براي بچه شيش هفته من به همين راحتي ميگن ميوفته شکم درد درد از دست دادن فرشته ام درد خراب کردن عيد فطر خانواده درد تنهاشدنم درد ناراحت کردن همسرم توي ماشين کفرگفتم خدا خودش ببخشه عذابم خيلي سخت بود فرشته من توي ديتشويب باهام خداحافظي کرد ورفت.اسمون دلم براش تنگ شده يعني الان داره منو نيگا ميکنه فرشته من دوستت دارم رفتم دکتر خودم دکتر گفت تا دوسه ماه نبايد بارداربشي امروز بعد ده روز اومدم خونه خودمون هنوز باور نکردم که واقعا ديگه فرشته من نيست خيلي سخته دعام کنين خدامنوببخشه